پانیذپانیذ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

نی نی نازنازی

میوه خوردن پانیذی

اینجا پانیذ خانم دو تا پرتقال گرفته دستش ولی چشمش به ظرف میوه است..   در تلاش برای خوردن خیااااااار....همچین پرتقالو با پاهاش نگه داشته که یه موقع در نره... فدای اوووون قیافه ات بششششششششششم که همش در تلاشی ...
31 تير 1392

پانیذ ژاپنی!!!!!

پانیذی وقتی از خواب بیدار میشه چشمای نازش کلی پف میکنه و شبیه ژاپنیا میشه .....ماهم بهش میگیم پانیذ ژاپنی....           ...
28 تير 1392

اولین تاپ سواریه پانیذ

دیشب خانم خانما بیخوابی زده بود سرشو هوس پارک رفتن کرده بود ما هم مجبور شدیم ساعت 12 شب اونو ببریم پارک....نمیدونین چه ذوقی میکرد وقتی بچه هارو میدید اینور اونور میرفتن....فکر کنم تو دلش میگفت کی میشه منم راه برم و بازی کنم..... فدای شیطونکم بشششششششششششششششم.... خلاصه خانم خانمارو بردیم  تو پارک دورش بدیم. اونم  اینقدر اینور اونور نگاه کرد فکر کنم چشم درد و گردن درد گرفت ..پانیذی  رو واسه اولین بار سوار تاپ کردیمو  تاپ دادیمش .. کاش بودینو ذوقشو میدیدن...فکرکنم  دیگه کارمون در اومد همش باید ببریمش تاپ سواری. ...
26 تير 1392

یه دختر دارم شاه نداره!!!

این آهنگو بابا جون پانیذ وقتی پانیذی تو ماشین میشینه برای جیگرمون میزاره!! يه دختر دارم شاه نداره صورتي داره ماه نداره از خوشکلي تا نداره به کس کسونش نميدم به همه کسونش نميدم به راه دورش نميدم به حرف زورش نميدم به کسي ميدم که کس باشه پيرهن تنش اطلس باشه شاه مياد بالشکرش شاهزاده ها دور برش واسه پسرکوچيکترش آيابدم آياندم ؟ به کسي ميدم که تک باشه ملک باشه ملک باشه. دختر من رفيق من هم نفس شفيق من نگين انگشتر من عقيق من عقيق من دختر من يار بابا شب شب تار بابا تو اين گلستون جهان نو گل بي خار بابا يه دختر دارم شاه نداره صورتي داره ماه نداره از خوشکلي تا نداره به اين و اونش نميدم به همه نشونش...
25 تير 1392

یه شب پر خاطره

پنچشنبه غروب منو پانیذی و باباییش رفتیم خونه خاله مونا مهمانی...این مهمانی واسه این بود که خاله سوده از ساری اومده بود پیش ما البته بیشتر واسه پانیذی اومده بود....خاله سوده برای خانمی یه پیراهن خوشگل و یه تاپ و شلوارک خوشگل سوغاتی آورد...خاله مونا هم یه تاپ وشلوارک خوشگل واسه خانمی هدیه خرید دست جفتشون درد نکنه...... ایشالله  زودتر نی نی دار شن تا پانیذی همبازی پیدا کنه.....خلاصه اون شب حسابی به پانیذی خوش گذشت ....شب خوابیدن اونجا موندیم تا خاله هاش بیشتر باهاش بازی کنن.....فرداش  یعنی جمعه باعمورضا(عموی پانیذ) زن عمو زهرا و سارا و شهریار شام رفتیم بیرون...این 2 روز حسابی به خانم خانما خوش گذشت...   ...
23 تير 1392

فرشته خونه ما

پانیذ کوچولو فرشته خونه ماست فدای عشقم بشم.. از وقتی این فرشته اومده خونمون همیشه اتفاقای خوب واسه همه مخصوصا منو باباییش افتاده....چقدر دخترم نازم خوش قدمه ..... دوووووست دااااارم فرشته ی من   ...
20 تير 1392

دیگه وقت غذااااااااااست هووووورراااااا

پانیذی برای اولین بار داره تخم مرغ میخوره.... ما داشتیم چای میخوردیم با نون خشک...از اونجایی که دخترم شکموئه به اونم نون خشک دادیم که سرگرم شه یعنی یه نیم ساعتی مشغول بود باهاش...     پانیذ ماستی.... ...
19 تير 1392

علاقه مندی پانیذی

پانیذ صندلی غذاشو خیلی  دوست داره چون وقتی میره اونجا منتظر غذا میمونه....چه انتظار خوبی   پانیذ::پس این غذای من چی شد؟؟؟من گشنمه.......ای بابا     ...
17 تير 1392

پانیذ و وسیله های خونه....

پانیذ: خاله مونا و خاله ساناز من این آبازورو خیلی دوست دارم اما مامانی نمیزاره برم طرفش...مامانی میگه یادگاریه دوستامه خرابش میکنی.....خوب من دوست دارم باهاش بازی کننننننم....           ...
14 تير 1392